.تعمیـــرکاران کیان ست (kiansat.kim)تابع قوانین -جمهموری-اسلامی ایران میباشد و ارسال هر گونه مطلب سیاسی،مذهبی،غیراخلاقی و خرید و فروش متعلقات ماه-واره و دیگر موارد مجرمانه ممنوع میباشد وبا کاربران خاطی به شدت برخورد میگردد انجمن فقط تعمیرات لوازم الکترونیک میباشد...













سلام مهمان گرامی؛
به کیان ست خوش آمدید برای مشاهده انجمن با امکانات کامل می بايست از طريق این لینک عضو شوید.

http://teranzit.pw/uploads/14469017281.png
پیام خصوصی به مدیریت کل سایت ........... صفحه توضیحات و شرایط گروه ویژه ........... ...........
ارتباط تلگرامی با مدیریت سایت ................. ایدی تلگرام suportripair@ .................
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: مراقب حاضر جوابی بچه ها باشید !!!! ...

  1. #1


    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    محل سکونت
    کیانست
    علایق
    موسیقی- الکترونیک
    شغل و حرفه
    استدیو سل آکورد
    نوشته ها
    623
    تشکر ها
    13,965
    4,381 سپاس از586 پست

    مراقب حاضر جوابی بچه ها باشید !!!! ...

    دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد.
    معلم گفت: از نظر فيزيکى غيرممکن است که نهنگ بتواند يک آدم را ببلعد زيرا با وجود اينکه پستاندار عظيم‌الجثه‌اى است امّا حلق بسيار کوچکى دارد.
    دختر کوچک پرسيد: پس چطور حضرت يونس به وسيله يک نهنگ بلعيده شد؟
    معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. اين از نظر فيزيکى غيرممکن است.
    دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت يونس مى‌پرسم.
    معلم گفت: اگر حضرت يونس به جهنم رفته بود چى؟
    دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسيد.

    ************ ********* ********* ********* **
    يک روز يک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزى مى‌کرد نگاه مى‌کرد.
    ناگهان متوجه چند تار موى سفيد در بين موهاى مادرش شد.
    از مادرش پرسيد: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفيده؟
    مادرش گفت: هر وقت تو يک کار بد مى‌کنى و باعث ناراحتى من مى‌شوي، يکى از موهايم سفيد مى‌شود.
    دختر کوچولو کمى فکر کرد و گفت: حالا فهميدم چرا همه موهاى مامان بزرگ سفيد شده!

    ************ ********* ********* ******
    عکاس سر کلاس درس آمده بود تا از بچه‌هاى کلاس عکس يادگارى بگيرد. معلم هم داشت همه
    بچه‌ها را تشويق مي‌کرد که دور هم جمع شوند.
    معلم گفت: ببينيد چقدر قشنگه که سال‌ها بعد وقتى همه‌تون بزرگ شديد به اين عکس نگاه کنيد و بگوئيد : اين احمده، الان دکتره. يا اون مهرداده، الان وکيله.
    يکى از بچه‌ها از ته کلاس گفت: اين هم آقا معلمه، الان مرده.

    ************ ********* ********* ********* ********
    بچه‌ها در ناهارخورى مدرسه به صف ايستاده بودند. سر ميز يک سبد سيب بود که روى آن نوشته
    بود: فقط يکى برداريد. خدا ناظر شماست.
    در انتهاى ميز يک سبد شيرينى و شکلات بود. يکى از بچه‌ها رويش نوشت: هر چند تا مى‌خواهيد
    برداريد! خدا مواظب سيب‌هاست
    ویرایش توسط SURENA : 3rd October 2010 در ساعت 03:18












    به جهان خرم ازآنم، که جهان خرم ازاوست
    عاشقم بر همه عالم، که همه عالم ازاوست


  2. 5کاربر از SURENA بخاطر ارسال این پست مفید سپاسگزاری کرده اند:

    aramjan (25th August 2012),KIAN FAR (3rd October 2010),Meisam-Alishahi (3rd October 2010),محمد دهقان (3rd October 2010),venusz (10th December 2012)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  


Copyright ©2000 - 2013, Jelsoft Enterprises Ltd کیــــــــــان ستـــــــــــ ...® اولین و بزرگترین سایت فوق تخصصی الکترونیک در ایران



Cultural Forum | Study at Malaysian University